گران باش…
بُگذار تا بَهایت را پرداخت کنند
آدمها چیزهای مُفت را مُفت از دست میدهند….
«و اینگونه راهها از یکدگر جدا افتد: اگر طالب خوشی و آرامش روح هستی، پس ایمان داشته باش. لیک اگر طالب آنی که مُریدِ حقیقت باشی، پس تحقیق و جستجو کن…»
«تقریباً در همهجا جنون و دیوانگی راهِ اندیشهٔ جدید را باز میکند… قدیمیها فکر میکردند آنجا که جنون ظاهر میشود ذرهای نبوغ و خردمندی نیز همراهِ آن است… وقتی انسانِ برتر میخواهد یوغِ اخلاقِ حاکم را متلاشی و قانون جدیدی را وضع کند ناچار است دیوانه شود؛ یا اگر واقعاً دیوانه نباشد [با رجوع به متن کتاب مشخص میشود که نیچه زیر عبارت «اگر واقعاً دیوانه نباشد» خط کشیدهاست!] خود را به دیوانگی بزند… مشاهده میشود که حتی نوآوران علمِ عروض مجبور شدهاند نگرشِ شاعریِ تازهٔ خود را زیر نقابِ جنون پنهان و مطرح کنند… چگونه میتوان دیوانه شد وقتی دیوانه نباشی و شجاعتِ وانمود کردن به آن را نداشته باشی؟… ای نیروهای الهی به من دیوانگی عطا کنید، آری دیوانگی عطا کنید تا بتوانم بالأخره خودم را باور کنم! آری به من هذیان، تشنج، روشنایی و تاریکی بدهید…»
«به چشم عوام، احساسات والا و سخاوتمندانه فاقدِ فایدهٔ عملی و در نتیجه به دور از واقعیت است… آدمهای حقیر، آدم نجیب و بزرگمنش را دیوانه میپندارند، چون او سرشتِ نامعقولتری دارد. کشش انسانهای برتر به طرف چیزهای استثنائی است، چیزهایی که هیچ جذابیتی برای سایر مردم ندارد.»
«هر روز بیشتر به این واقعیت پی میبرم که زندگی را نمیتوان تحمل کرد مگر دیوانگی چاشنی آن باشد.»
بازگشتِ جاودان مفهومی فرضی است که بیانگر این مسئله است که هستی رجعت یافته و همچنان به رجعت یافتنهای پیاپیِ خود به صورتی مشابه و یکسان در قالب فضا-زمان بیکرانه برای دفعات بیشمار ادامه خواهد داد. بازگشت جاودان مفهومی کاملاً فیزیکی و مادی است و شامل هیچگونه تلقیِ تناسخی و ماورائی که با دخالت روح به وقوع میپیوندد نمیشود، بلکه بازگشتی است در قالب پیکرهای مادی مشابه و یکسان.