دوش دور از رویت ای جان
جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای تو سیلاب داشت.
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت
در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد
با پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت
دوش دور از رویت ای جان
جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای تو سیلاب داشت.
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت
در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد
با پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت