چنانم بانگ نی، آتش بر جان زد
که گویی کس، آتش در نیستان زد
مرا در دل عمری سوز غم پنهان بود
نوای نی امشب بر آن دامان زد
چنانم بانگ نی، آتش بر جان زد
که گویی کس، آتش در نیستان زد
مرا در دل عمری سوز غم پنهان بود
نوای نی امشب بر آن دامان زد
نی محزون داغ مرا تازه از لاله کند
ز جداییها چو شکایت کند و ناله کند
که به جانش آتش، هجر یاران زد
به کجایی ای گل من که همچو نی بنالد ز غمت دل من
جز نالهٔ دل نبود از عشقت حاصل من
گذری به سرم، نظری بر چشم ترم
که از غم تو قلب رهی خون شد و از دیده برون شد
نوای نی گوید کز عشقت چون شد
شاعر این اثر رهی معیری اجرا در آواز دشتی
محمد
19 نوامبر, 2022-19:39خیلی عالی بود ممنون
بهمن
11 ژانویه, 2024-04:10بسیار زیبا بود
ممنون