افکار حقیقت نیستند و نهایتاً حتی مال شما هم نیستند. آنها فقط صداها، اصوات، پیشنهادات و عقاید ذهن هستند که در همهی اوقات مانند دستهای از پرندگان آوازخوان میآیند و میروند.
هر پرندهای نغمهی متفاوتی، عقیده و پیشنهاد متفاوتی را از منظر متفاوتی میخواند. تو آن پرندگان نیستی. تو فضای وسیع و بازی هستی که پرندگان میتوانند در آن آواز بخوانند، آگاهیای هستی که پرندگان را در برمیگیرد، سکوتی هستی در زیر و در میان.
تلاش نکن پرندگان را متوقف کنی. و تلاش نکن آنها را نابود کنی، بلکه به آنها اجازه بده بخوانند و پرواز کنند، زیرا این [مشاهده و عدم هویتپذیری]، قدرت و رهایی توست.
پرندهی «من شکست خوردهام» میتواند بخواند. پرندهی من «اتلاف فضا هستم» میتواند بخواند. پرندهی «من شگفتانگیزترین پرندهام» میتواند بخواند و همهی دوستان آنها در این میانه میتوانند بخوانند…
و تو لانهی غولآسای «هوشیاری و آگاهی» هستی، یک پناهگاه پرندگان، که هرگز با همسرایی «عقاید» تعریف نمیشوی و در جنگ با آن نیستی؛ «من هستمِ» عظیم و تعریف ناپذیر.