زندگی با تو چه کرد ، ای عاشق شاعر مگر – کان دل پر آرزو ، از آرزو ، بیزار شد

شعرخوانی حسین منزوی / پله ها در پیش رویم یک به یک دیوار شد
پله ها در پیش رویم ، یک به یک دیوار شد
زیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد

خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن
تا به گرد گردنم پیچد ، عصایم مار شد

اژدهای خفته‌ای بود ، آن زمین استوار
زیر پایم ناگه از خواب قرون ، بیدار شد

مرغ دست‌آموز خوشخوان کرکسی شد لاشه‌خوار
و آن غزال خانگی برگشت و گرگی هار شد

گل فراموشی و هر گلبانگ ، خاموشی گرفت
بس که در گلشن ، شبیخون خزان ، تکرار شد

تا بیاویزند از اینان ، آرزوهای مرا
جا به جا در باغ ویران هر درختی دار شد

زندگی با تو چه کرد ، ای عاشق شاعر ! مگر
کان دل پر آرزو ، از آرزو ، بیزار شد

بسته خواهد ماند این در ، همچنان تا جاودان
گرچه بر وی کوبه‌های مشت مان رگبار شد

زهره ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ
ورنه جام روزگار ، از شوکران سرشار شد

حسین منزوی
2 دیدگاه ها
  1. مهراب
    مهراب
    13 جولای, 2023-18:39

    با سلام
    و سپاس فراوان
    در بیت دوم “خرق عادت” صحیح تر نیست؟

    پاسخ
    • جاوید
      جاوید • Post Author •
      13 جولای, 2023-23:48

      سلام
      سپاس دوست عزیز
      بله درست تر هست،
      ویرایش شد.

      پاسخ
ایمیل محفوظ می ماند.