نگارینا دل و جانم تو داری همه پیدا و پنهانم تو داری نمیدانم که این درد از که دارم همیدانم که درمانم تو داری
خوشا آنان که با ته همنشینند همیشه با دل خرم نشینند همین بی رسم عشق و عشقبازی که گستاخانه آیند و ته بینند
فلک زار و نزارم کردی آخر جدا از گلعذارم کردی آخر میان تختهٔ نرد محبت شش و پنجی بکارم کردی آخر