این پُست در حال کامل شدن است.
ماییم و دلی پر خون، از جور پری رویی دیوانه ی زنجیری، آشفته ی گیسویی آورده جهان از نو ، شیرینی و فرهادی دل برده و دین از من ،بی مهری و مهرویی گلزار امیدم سوخت ، از برق سیه چشمی در دشت جنونم برد ،خال و خط آهویی صبری که مرا حاصل از گوشه نشینی شد بر باد بداد آن مه با گوشه ی ابرویی هردم که خزان خواهد تاراج کند عمرم آن شاخ گل رعنا مستم کند از بویی هر دم که در این زندان داند به لبم جان است بر باغ گشاید باز یک روزنه از سویی بسیار جفا کردم بر خویش و خطا کردم دانستم و دل بستم بر همچو تو بدخویی ای سرو بلند من، دور از تو پر از خون است چون لاله اگر دارم جامّی و لب جویی سِحر سخنم بِگرفت صد کشور دل لیکن افسوس که در نگرفت با نرگس جادویی تنها به چمن خیزید یاران که عماد امسال شد سایه ی دیواری شد خاک سر کویی