شاخص دانایی، فروتنیِ فکری است. آنکه با رهتوشۀ اندک یا حتی بسیارِ دانش خود پُف کند و هوا برش دارد از بدیهیترین دانستهها بیبهره است و آن دانستهایست که من اسمش را گذاشتهام ”مخمصۀ دانش“: اگر یک زمینه را عمیق بدانید، از انواع پیوندهای ژرف و زیرینِ دانشهای رنگرنگ بیخبرید و از بصیرت بسیار زمینههای دیگر غافل، اگر بسیاردان باشید و متفنن، ژرفای غور و سلوک در یک حوزه را از دست خواهید داد. نابختیاری این که، یا باید جانب ژرفا را گرفت یا جانب گستره را. یا به گودالی عمیق میمانیم با دهانهای به قطر مسکوکی ناچیز، یا به اقیانوسی با عمقِ اندک. هرکس باید نسبت بهینۀ وسعت به عمق را برای خودش پیدا کند. ولی در همان حال باید آگاه بود که حجم دانش، چقدر وسیعتر و چقدر عمیقتر از انبانِ پُررخنۀ ماست. دانش بسیار هم ناچیز است. چند بار در روز با خود یا نزد دیگران تکرار میکنیم که ”نمیدانم“ بیآنکه دچار لکنت زبان و اضطراب منزلت شویم و گمان کنیم از دیگران کم داریم و لایقِ پسندِ کسان و ناکسان نیستیم؟ چقدر با تظاهر به دانایی، دانش را به گلگونه و سرخابی برای جلب نگاه خیرۀ دیگران فرومیکاهیم؟ از این جسارت سقراطوار چقدر با ما هست که بگوییم ”بلد نیستم“، ”یاد نگرفتهام“، ”نمیدانم“ و سوگناکتر این که شاید عمر مختصر هرگز مجال ندهد که یاد بگیرم و بدانم. دانشی که وَرَم بیاورد دانش نیست، تورم بیتهای اطلاعات است.
متن از اینیستا کاوه بهبهانی